اردوان طاهری هستم
- آهنگساز
- نویسنده
- مربی و داور بینالمللی تکواندو
در پنجمين روز تيرماه سال هزاروسيصدوپنجاهوچهار در ساعت پنج عصر در مشهد رضا متولد شدم. از يك سالگي تا پايان دوران دبيرستان را همراه با خانواده در شهر اجدادي، گرگان گذراندم؛ از حدود سه قرن پيش، اهل گرگانام.
سالهاي نخستين انقلاب اسلامي ايران بود و موسيقي و آموزش آن نه چندان مجاز و صواب كه در هشت سالگي، يادگيري پيانو را را آغاز كردم و البته ديري نپاييد كه تعطيل شد، اما عشق به موسيقي كه از پدر به من به ارث رسيده بود، گوش مرا با صفحههاي قديمي موسيقي كلاسيك؛ از جمله: سمفوني چهل موتزارت و پنج بتهوون و نواي دلنشين ساز محمدرضا لطفي و مضرابهاي سحرانگيز پرويز مشكاتيان آشنا كرد. كمكم تحت تأثير نوازندگي جواد داوري، دوست خانوادگي، موسيقيدان خوش قريحه و اولين استاد سنتور پژمان برادرم، به نواختن سهتار علاقهمند شدم. همان روزها جواد داوري جلاي وطن كرد و من، بدون معلم، با سهتار شماره 148 خريداري شده از مرحوم دلشاد مأنوس شدم. جنگ شهرها و بمباران ناجوانمردانهی جنگندههاي ارتش بعثي عراق، اسباب سفر زيدالله طلوعي، نوازنده و مدرس تار را به زادگاهش فراهم كرد و من جلساتي را نزد او – در منزل پدرياش– شاگردي كردم. پس از آرامش نسبي تهران، او نيز رفت و من باز، بيمعلم شدم.
عشق به ادبيات فارسي از همان روزها و با حافظخوانيهاي مادر در شبهاي بلند روزهاي جنگ و درگيريهاي گروههاي سياسي پس از انقلاب و بيكاري پدر در من به وديعه نهاده شد. تا يادم هست، شعر حافظ مونس شبهاي تار ما بود. تفريق تجسمي اجسام از گل هم تفريح كودكانهام بود و همذات پنداري با شخصيتهاي هر رمان و فيلمي كه ميخواندم و ميديديم، رؤياهايم را وسعت ميبخشيد.
در دوران دبيرستان، حسن مقدم، به گرگان ميآمد و در خانهي ما به هنرجويان سهتار و تار درس ميداد و من هم هنرجوي مشقهاي او بودم. پس از مدتي، هفتگي به تهران ميرفتم و نزد مسعود شعاري، رديف ميرزاعبدالله و قطعات قديمي را ميآموختم. اگر در نوازندگي، توانايي اندكي داشته باشم، به حتم يادگار درسهاي اوست. پس از دريافت ديپلم دبيرستان در رشته علوم تجربي و پذيرفته شدن در كنكور سراسري با رتبه چهارده و آغاز تحصيل در رشته موسيقي دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران، در حضور اساتيد مجيدكياني و داريوشطلايي، دورهي عالي رديف ميرزاعبدالله را طيكردم و همچنين از محضر استاداني چون: عليرضا مشايخي، شاهين فرهت، دكتر خسرو مولانا، دكتر آذين موحد، مرحوم تقي بينش و زنده ياد استاد دكتر محمدتقي مسعوديه، در زمينه آهنگسازي، هارموني، كنترپوان، اركستراسيون، فرم و آناليز، تاريخ موسيقي، سبكشناسي، فيزيك صوت و موسيقي قديم و موسيقي نواحي ايران بهره جستم.
در همان سال نخست تحصيل در دانشگاه بودم كه به صورت مستمع آزاد در درس خاقاني، حافظ، عروض و معاني و بيان استاد دكتر جليل تجليل، در دانشكده ادبيات و علوم انساني شركت ميجستم. آشنايي و همنشيني با استاد دكتر محمد ابراهيم باستاني پاريزي، نويسنده توانا و تاريخدان برجسته –که به لطف دایی مرحومم، سید سعدالله خان میرفندرسکی آغاز شد– نيز حس نوشتن و قلم زدن را در من تقويت كرد، همچنان كه مؤانست و مجالست با استاد دكتر محمد روشن، مصحح نامي متون كهن فارسي و دورهي متون نظم و نثر پارسي همچون: مثنوي معنوي، شاهنامه، بوستان، كليله و دمنه، مرزبان نامه، گلستان، قابوسنامه و ديگر آثار، مرا با ظرافتهاي ادبيات كهن فارسي بيشتر آشنا ميكرد.
حاصل دوران تحصيل در دانشكده هنرهاي زيبا، علاوه بر آنچه گفتم، يك ازدواج ناموفق، كنسرتهايي همراه با گروه ايراني در داخل و خارج ايران، آوانگاري آثار حبيب سماعي به همراه پژمانطاهري و به كوشش استاد مجيد كياني، تصنيف كتاب مجموعه قطعات ادبي به نام «ماه خيال» و دهها دردسر و گرفتاري بود كه البته به آنها ميتوان پايان نامهام را نيز افزود: موسيقي شمس(بررسي موسيقي دروني ديوان شمس).
در سال 1379 به دعوت دوست خوبم، سید محمد حاجی سید رضی به عنوان دبير تحريريه فصلنامه تخصصي موسيقي «مقام»، مشغول به كار شدم. در همان دوران، در دانشگاه سوره تدريس گروهنوازي، اجراي صحنه و همنوازي داشتم. گاهگاهي در مجله ايران جوان آن روزها صفحهاي از اسرارالتوحيد مينوشتم و گزارشهايي از جشنوارهها و رويدادهاي موسيقي. فعاليت كوتاهي هم در شبكه جامجم صدا و سيماي ايران به عنوان مجري و گزارشگر داشتم و همچنين به عنوان كارشناس در برخي برنامههاي تخصصي موسيقي شركت ميكردم. آهنگسازي فيلم را نيز در همان سال با ساختن موسيقي متن فيلم مستند «خدايگان خاك»، به كارگرداني فرشاد فرشته حكمت آغاز كردم.
در سال 1380 در روزنامه همبستگي به عنوان نويسنده گروه فرهنگ و هنر مشغول شدم و نتيجهي آن يادداشت هاي ستون «تحرير روز» در زمينه جامعهشناسي و فلسفه هنر بود. سال 1381 همراه با گروهي از همكاران، در راه اندازي روزنامه «اعتماد»، در سمت دبير گروه فرهنگ و هنر مشاركت داشتم و مدت چهار ماه در آن، با همهي دشواريها قلم زدم. «يك ستون عوضي» و «زخمه» مجموعه يادداشتهاي من در اعتماد بودند كه دركنار فعاليتم در جايگاه دبير گروه، حس نوشتنم را اغنا ميكرد.
با استعفاي من از روزنامه اعتماد كه بعدها به گونهاي ديگر نمود، خانهنشين شدم و بيشتر در زمينههاي مختلف سياسي، روابط بينالملل، حقوق بينالملل، سياست در عهد باستان و فلسفه به مطالعه پرداختم تا اين كه در اكتبر سال 2003 میلادی براي ادامه تحصيل وارد اتريش شدم و زير نظر پروفسور ديتركاوفمن در رشته آهنگسازي الكترواكوستيك به تحصيل در دانشگاه موسيقي و هنرهاي تصويري وين مشغول شدم. در اكتبر 2004 در مقطع دكتري علم موسيقي در همان دانشگاه و بخش شرق شناسي دانشگاه وين پذيرفته شدم و از آن زمان تا سال 2012، با راهنمايي پروفسور دكتر مارگاريتا ساري و سپس با هدایت پروفسور دکتر اورزولا همتک موسيقيدان و پروفسور دكتر روديگر لولكر شرق شناس و اسلام شناس، به نوشتن رساله مشغول بودم.
دستاورد آن دوران، علاوه بر اكتساب تجربيات نو در زمينه آهنگسازي و فلسفه موسيقي، اجراي كنسرتهاي متعدد در شهرهاي وين، اينسبروك، گراتس، ماريبور، برن، ژنو و تهران و نيز راه اندازي دوره آموزش موسيقي ايراني – براي نخستين بار– در رايزني فرهنگي ايران در وين تا آغاز ریاست جمهوری محموداحمدینژاد، انتشار سيدي «مولانا از بلخ تا وین»، نوشتن يادداشتهايي با موضوعات اجتماعي، سياسي، فرهنگي و هنري، تأسيس انجمن فرهنگي– علمي «باور» به كمك برادرم، پژمان طاهري بود.
و اما آنچه در اتریش دوباره در من زنده شد، طبع ورزشی بود که با فعالیت در زمینه هنر رزمی تکواندو ادامه یافت و تا فعالیت به عنوان مربی و داور بینالمللی تکواندو ادامه یافت. «موزیکدو» نیز –که روشی ابداعی در ارتقای تواناییهای حرکتی بدن و تمرینات ذهنی است– با الهام از فلسفهی حرکتی کهن ورزش تکواندو و به کمک اصوات، موسیقی و ریتم به عنوان عامل پیوند دهنده حرکت و موسیقی، در اتریش به ثبت رسید و با راهنماییهای استاد بزرگ تکواندو دکتر رضا زاده محمد و همکاری انسان خوب و اهل دانش، مرحوم دکتر مصطفی مالکان، دکتر رامین ایلبیگی و دکتر محمد رضا محرابی به مراحل اجرایی رسید. در همان دوران به دریافت مدرک شایستگی مدیریت کسب و کار اتحادیه اروپا(EBCL) نیز نائل شدم.
از سال 1391 بیشتر در ایران هستم و عضویت تمام وقت به عنوان هیأت علمی در گروه پژوهش هنر دانشگاه آزاد اسلامی، عضویت در شورای تدوین رشتههای چند نظمی گروه علوم پایه دانشگاه آزاد و مشاوره در بخش دولتی و خصوصی از جمله کارهایی بود که به آن مشغول شدم. از سال 1394 از کلیه فعالیتهای دانشگاهی، صنعتی و مشاورهای دست کشیدم و به فعالیتهای فرهنگی و هنری شخصی مشغول شدم. حاصل آن تا به اینک، تأسیس مرکز علمی پژوهشی صدای هنر در گرگان، انتشار کتابهای «یک نفس تازه»، «تحریر روز»، «خاطرات موازی» و انتشار آلبومهای موسیقی «هفت صدا» و «تمام شد» و اجراهای «بینارسانه» همراه با استاد محمد علی بهمنی بوده است.